دوشنبه 1 آذر 1389 - 14:28



















-

I تبلیغات متنی I
موسسه سینمایی پاسارگاد
به تعدادی آقا و خانم جهت بازی در فیلم‌های سینمایی و سریال نیازمندیم
09121468447
----------------------------
روزنامه تفاهم
اولین روزنامه کارآفرینی ایران
----------------------------
پارسيس
مشاوره،طراحي و برنامه نويسي  پورتال‌های اینترنتی
----------------------------

موسسه سینمایی پاسارگاد
ارائه هنرور و بازیگر به پروژه‌ها
09121468447




 


 

RSS نويد غضنفري



سه‌شنبه 10 ارديبهشت 1387 - 4:39

کارآگاهِ خاطره باز و رُمانتیکِ خیابانِ بیکرِ

لینک این مطلب

شما هم بنويسيد (4)...


فصلی در «زندگیِ خصوصیِ شرلوک هُلمز»- این شاهکارِ قدر ندیده بیلی وایلدر- هست که دست آن کارآگاهِ باهوش و ظاهرا فاقدِ احساس و عاطفه نسبت به جنسِ زن را رو می کند؛ نکته ای که البته برای هلمز بازها و این کاره ها، حتی از طرزِ ویولن نواختنِ هلمز هم کامل لو می رود:
هلمز (رابرت استفنز؛ و ای کاش آن موقع جِرِمی بِرت بازیگرِ انگلیسی تبارِ سریال هلمز، در خدمت وایلدر بود!) و خانم گابریل والادون (ژِنِویو پیج) با نام های جعلیِ آقا و خانمِ اَشداون، به همراه دکتر واتسون (کالین بِلیکلی) به عنوان خدمتکارشان؛ با قطار سریع السیرِ های لند، برای یافتن شوهرِ گابریل، می خواهند به اینِوِرِنس بروند. دکترِ بی نوا مجبور می شود شب را به سختی تویِ واگنِ عمومی سر کند اما هلمز و گابریل توی یک واگن به سر می برند…هلمز روی تخت بالایی دراز می کشد و گابریل روی تخت پایینی دارد روزنامه ای می خواند…

گابریل: «هیچ وقت به زن ها نمی شه به طور کامل اطمینان کرد، حتی به بهترین شون»!
هلمز: ببینم تو چی گفتی؟!
گابریل: این رو من نگفتم شما گفتین، طبق گفته دکتر واتسون! آخه به من چند نسخه از روزنامه استراند رو داده که بخونم
هلمز: این دکتر واتسون بدجنس گاهی خیلی خوب تو دهن من حرف میذاره
_ پس شما انکار می کنین؟
_ نه ابدا. می دونی من به طور کامل طرفدار جنس زن نیستم!
_ منم زیاد به اونا علاقه ای ندارم
_ جذاب ترین زنی که من ملاقات کردم یه قاتل بود، در مورد جریانی که در ساعات دیروقت شب تو لابراتوارم اتفاق افتاد، اون همیشه مخفیانه و پشت سر من سم می دزدید تا روی استیک و غذاهای شوهرش بریزه
_ نباید فکر کنی که همه زن ها این جوری ان
_ البته، فقط اون هایی که باهاشون ارتباط داشتم یعنی نه فقط از لحاظ حرفه ای که داشتم. مثلا کسایی که جنون دزدی دارن، جنون جنسی دارن…مثلا همون نامزد خودم
_ نامزد؟! نامزد شما؟
_ اوهوم، اون دختر مدت ها معلم ویولنِ من بود، روی احساسی که نسبت به هم داشتیم با هم نامزد شدیم. حتی لباسای دامادیم رو هم دوخته بودم. ولی 24 ساعت قبل از ازدواجمون از بیماریِ آنفولانزا مرد
گابریل: متأسفم!
هلمز: این مورد حرفم رو به اثبات میرسونه که زن ها غیرقابل اعتمادن و نباید بهشون اطمینان کرد. خب، شب به خیر خانم اشداون!

بگذریم از این که تا همین جا هم مردِ رمانتیک و شکننده قصه های مان به گابریل زیادی اعتماد کرده و با این که دست آخر دست اش برای هلمز رو می شود اما از همان شروع فیلم و توی تیتراژِ ویران کننده اش، سویه دیگرِ هلمز را مرور کرده ایم. عنوان بندیِ ابتدایی، از روی صندوق چه ای شروع می شود که پر است از وسایلِ شخصیِ هلمز. خرت و پرت هایی که معمولا آدم های خاطره باز نمی توانند به راحتی بیندازندشان دور (این را آدم های آشغال جمع کنی مثل من باید بدانند!): یک کلاه دولبه شکاری هلمز، پیپ، یک دستبند…یک برگه نت موسیقیِ لوله شده و گرد و خاک گرفته (که درست همین موقع، تمِ محزون و مسحور کننده ای که میکلوش رُژا برای فیلم ساخته و در واقع تمِ مورد علاقه ای است که دائما هلمز با ویولن اش می نواخت، شروع می شود)…و یک عکسِ قدیمی از خانم گابریل والادون، که بعدها معلوم می شود نام واقعی اش بوده ایلزه فون هوفمان استال…

پا نوشت:
تمام دیالوگ ها از روی ترجمه نسخه دوبله! قدیمی آورده شده. یکی دیگر از شاهکارهایِ دیده نشده دوبله ایران با صداپیشه هایی مثل سعید مظفری به جای هلمز، اصغر افضلی به جای دکتر واتسون و مهین کسمایی به جای گابریل والادون.


شما هم بنويسيد (4)...



سه‌شنبه 27 فروردين 1387 - 18:41

جامعه، ای مجنون پرور، امیدوارم بی من تنها نمانی...*

لینک این مطلب

شما هم بنويسيد (15)...

دیدم بازارِ از ایام عید گفتن داغ است، بهانه خوبی برای شروع دوباره (گوش شیطون کر!) دستم آمد! این که در این روزهایِ معمولا بی خبری و بی رسانه ای و رخوت و ذوق مرگی زیاد از این که وقت ات کامل مال خودت است و حاضر نیستی به هیچ کس و هیچ چیز بدی اش، چه کار کرده ای؟ چه چیزهای نخوانده ای را خوانده ای؟ کدام فیلم های ندیده را دیده ای؟ دست آخر هم با یک نگاه سر سری می بینی که اوضاع ات چندان فرقی با روزهای مثلا پرکارت نداشته و برآیند و متوسط بگیری، می فهمی که حتی در دیدن و خواندن و شنیدن، پس رفت هم کرده ای!
خب، امسال برای این که گندش درنیاید از قبل از عید، مثل بچه آدمیزاد این بار حرفِ ساسان، رفیق/ شوهر خواهرم را گوش دادم و این بار مثل هر سالِ آن ها، از این «ابرشهر» فاصله هزار کیلومتری گرفتیم. صبح حرکت، می خواستم لپ تاپ ام را توی ماشین بگذارم اما به سرعت پشیمان شدم! مگر نه این که با خودم قرار گذاشته بودم، دست کم برای دو هفته، از هر آن چه جلوه ای است از تمدن، فاصله بگیرم؟ پس بی خیالِ تمامِ دی وی دی ها، رسانه ها، فیلم ها و حتی کتاب ها...زدم به «دل طبیعت وحشی»...

    


تمام دارایی ام طی دو هفته، یک سی دیِ Mp3 (و نه حتی ام پی تری پلایر یا آی پاد) از موسیقی هایی بود که یا قبل از عید توی مودش بودم یا حدس می زدم برای عید و توی تنگه های وحشیِ و بکرِ کوه های زاگرس (لوکیشن دقیق اش را بخواهید، تنگه های اطرافِ گچساران) شنیدن اش می چسبد. این بود که اولین و با اجازه تان تنها انتخاب ام شد آلبومی که ادی وِدِر برای «Into The Wild» تدارک دیده. و بخصوص دو ترانه «Society» و «Long Nights» را.
این شاهکارِ شاعرانه شون پن را پیش از عید دیدم و مفتون اش شدم و با اجازه تان تا همین الان فیلم دیگری ندیده ام تا حس اش از تن ام درنیاید، نرود بیرون. دیروز دوباره دیدم اش و شیفته تر شدم. حالا که چند روزی بودن در دل طبیعت وحشی را زیسته ام، بیش تر می توانم با حس و حالِ آن سوپرترمپِ اسطوره، وقتی با تماشایِ آهوانِ وحشی اشک توی چشم هایش جمع می شد، هم ذات پنداری کنم. من که تازه قسمتی از تعلقاتِ خاطرم را رها کرده بودم، این احساس به ام دست داد! چه رسد به این که همه چیز را بگذاری و بروی...«جاده، همیشه به سمت غرب می ره»...
این هم بخشی از یکی از ترانه هایِ ودر که این مدت دائم توی گوش ام بود:
«...حالا این روح را که در درون ام هست، لمس خواهم کرد/ درست مثلِ یک دوست تازه، خواهم اش شناخت/ این روشنایی را فهمیده ام و می خواهم نشان اش دهم/ همیشه بهتر از قبل خواهم بود/ شب های دراز می گذارد حس کنم که... می افتم ... سقوط می کنم و روشنایی آشکار می‌شود/ می گذارداحساس کنم که می‌افتم ... ایمن فرو می‌ریزم روی زمین»...
سال خوب و پرباری داشته باشید رفقا.

* بخشی از ترانه «Society»، ساندترکِ «Into the Wild»


شما هم بنويسيد (15)...



يکشنبه 12 اسفند 1386 - 8:41

هنوز جایی برای مردانِ قدیم هست؟!*

لینک این مطلب

شما هم بنويسيد (14)...

<o:p></o:p>


«خون به پا خواهد شد» پل توماس اندرسن را ندیده ام؛ به گفته خیلی از رفقا یک شاهکار تمام عیار است. این را همین اول کار نوشتم که بعدها با مهدی عزیزی خون به پا نشود! حالا با خیالِ آسوده برمی گردم روی نظرهای شخصی ام درباره انتخاب هایِ مراسمِ اسکار امسال...
یقینا برای من که تا الان همین نسخه بد کیفیتِ موجودِ فیلمِ تازه کوئن ها را بارها سر کشیده ام، دم صبحِ روزِ ششم اسفند خبرهای خوشی به همراه داشته. دو برادرِ فیلم سازِ متفاوتِ مستقلِ سینمایِ آمریکا (که البته تازگی ها استقلال شان کم تر شده و شاید علت توجه اعضای آکادمی توی مراسم امسال، همین باشد) چندبار برای گرفتن جایزه های شان روی سن رفتند. جاش برولین هم آن جا بود، توی جمعیت داخل سالنِ کداک تی اَتِر نشسته بود و دائم همکاران اش را تشویق می کرد. می خواهم جرأت کنم و بگویم لولین ماسِ او یکی از معدود کاراکترهای سال های اخیرِ سینما است که بویِ قدیم ها را می دهد. دیدید چقدر شمایل اش توی «جایی برای مردانِ قدیم نیست» چهره چارلز برانسن را تداعی می کند؟ خدا می داند چند دفعه توی دل ام آرزو کرده ام کاش تیپ و مدل موهایم شبیهِ لولین ماسِ داستان بود. تامی لی جونز هم توی مراسم پشتِ سرِ خاویر باردم نشسته بود و لحظه ای که اسم باردم را خواندند دیگر نتوانست تفرعنِ همیشگی اش را تاب بیاورد. کلانتر اِد تام بِل هم یکی از همان قدیمی های خسته داستان هاست که می شناسیم. نریشنِ مسحور کننده اش با لهجه غلیظِ جنوبی را بیش از پنجاه دفعه! هی برگردانده ام از اول و دوباره گوش داده ام:«...خیلی دوست داشتم راجع به قدیما بدونم، از هر فرصتی برای دونستن درباره اش استفاده می کردم، آدم تا خودش رو با قدیما نسنجه نمیتونه هیچ کاری کنه. تازه آدم می مونه مگه اونا با وضعیتِ الان میتونن کاری کنن...». این جمله های گران بها، مگر حدیث نفس از نوعِ پست مدرنِ خودِ کوئن ها نیست؟
چون طاقت ندارم، دلایلِ دیگرم برای دوست داشتنِ فیلم تازه کوئن ها را رو می کنم: آن سکانسِ نوازندگانِ مکزیکی که دارند دم صبح برای ماسِ زخمی می نوازند خیلی پکین پایی شده. فضاسازیِ دقیق و هم راهِ جزئیاتِ تک تکِ قاب ها و نماهایِ مرموزِ فصلِ یافتن پول ها و فرار ماس. مثل آن موقعی که یک عده ناشناس توی بیابان با ماشین دنبال اش افتاده اند و یکهو در آسمانِ نیمه ابری و روشن، برقِ صاعقه ای پیداست...
اگر در دقایقِ پایانیِ مراسم، ورق برنمی گشت و مثلِ چرخشِ داستانیِ آخر فیلم ها، فضا عوض نمی شد، حالا داشتم به جایِ بازگو کردنِ خاطرات خوشِ آخرِ جشن، مثلا غر می زدم که چرا از میان این همه موسیقیِ خوبِ نامزدِ جایزه، باید موسیقیِ کلیشه ایِ داریو ماریانلی (که از حالت چهره اش مشخص بود خودش را لایق بردن نمی داند) برای «تاوان» اسکار بگیرد. حالا موسیقیِ «قطار سه و ده دقیقه به یوما» هیچ، به موسیقی هایی از نوعِ «راتاتویی» هم که اسکار نمی دهند! اما اعضای آکادمی، مقابلِ موسیقیِ اسپیس و رمزآلودِ جیمز نیوتن هوارد برای «مایکل کلایتون» چه دارند بگویند؟ بی خیال...! الان که موقعِ گله گذاری نیست. فیلم و فیلم سازانی که دوست شان داریم جایزه برده اند و باید ضیافتی ترتیب داد. برای همین بلافاصله بعد از تمام شدن مراسم، پریدم و آلبومِ موسیقیِ «راتاتویی» را گذاشتم توی ضبط و ترانه شیرینِ Le Festin با صدای کامیل را پلی کردم. گفتم که الان ضیافتِ ماست.
...
* این یادداشت را برای روزنوشتِ چهارشنبه، هشتم اسفند نوشته و برای سایت فرستادم که متأسفانه به دلیل پاره ای مشکلات، بروز نشد. گفتم که تأخیر فازِ این پست توجیه شود!
شما هم بنويسيد (14)...

|< <  1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 > >|


  • واكنش سازندگان «هفت» به نامه اميرحسين شريفي / شريفي 15 دقيقه پس از پايان «هفت» درخواست كرد روي خط بيايد!
  • نامه سرگشاده اميرحسين شريفي به مدير شبكه سه / فريدون جيراني در برنامه «هفت» خود را وكيل تشكل تهيه‌كنندگان نداند
  • "اينجا غبار روشن است" و انتخابات رياست جمهوري سال گذشته ايران / سنگین‌ترین تحقیقاتی که تا به حال روی یک فیلم روز انجام شده است
  • دو نسخه دوبله و صداي سرصحنه همزمان اكران مي‌شود / دوبله "جرم" مسعود کیمیایی در استودیو رها تمام شد
  • پس از دو هفته وقفه براي تدوين / تصویربرداری «قهوه تلخ» از سر گرفته شد
  • كار «مختارنامه» به استفثاء كشيد / نظر مخالف آیت‌الله مکارم با نمایش چهره حضرت ابوالفضل(ع)
  • در آينده نزديك بايد منتظر كنسرت اين بازيگر باشيم؟! / احمد پورمخبر هم خواننده شد
  • به‌پاس برگزيده‌شدن به عنوان يكي از چهره‌هاي ماندگار / انجمن بازيگران سينما موفقيت «ژاله علو» را تبريك گفت
  • با موافقت مسوولان برگزاری جشنواره فجر در برج میلاد / 30 دقیقه از انيميشن "تهران1500" برای اهالی رسانه به نمایش درمی‌آید
  • آخرين خبرها از پيش‌توليد فيلم تازه مسعود ده‌نمكي / امين حيايي با «اخراجي‌ها 3» قرارداد سفيد امضا كرد
  • با فروش روزانه بيش از 50 ميليون تومان / «ملک سلیمان» اولین فیلم میلیاردی سال 89 لقب گرفت
  • نظرخواهي از 130 منتقد و نويسنده سينمايي براي انتخاب برترين‌هاي سينماي ايران در دهه هشتاد / شماره 100 ماهنامه "صنعت سينما": ويژه سينماي ايران در دهه هشتاد منتشر شد
  • خريد بليت همت عالي براي حمايت از كودكان سرطاني / نمايش ويژه «سن‌پطرزبورگ» با حضور بازيگران سينما به نفع موسسه محك
  • اکران یک فیلم توقیفی در گروه عصرجدید / «آتشکار» به کارگردانی محسن امیریوسفی پس از سه سال روی پرده می‌رود
  • با بازي حسام نواب صفوی، لیلا اوتادی، بهاره رهنما، علیرضا خمسه، بهنوش بختیاری و... / "عروسک" در گروه سینمایی آفریقا روی پرده می‌رود
  • جلسه صدور پروانه فيلمسازي تشکيل شد / رسول صدرعاملي و ابراهيم وحيد زاده پروانه ساخت گرفتند
  • فرج‌الله سلحشوردر اظهاراتی جنجال برانگیز عنوان کرد / سینمایی که نه ایمان مردم را بالا می‌برد و نه فساد را مقابله می‌کند، همان بهتر که نباشد
  • محمد خزاعي دبير نخستين جشنواره بين‌المللي فيلم کيش گفت / جشنواره فيلم كيش ارديبهشت سال 90 برگزار مي‌شود
  • هنگامه قاضیانی در نقش ناهید مشرقی بازی می‌کند / فیلمبرداری "من مادر هستم" در سعادت آباد ادامه دارد
  • در دومين حضور خود بين‌المللي / «لطفا مزاحم نشويد» جايزه نقره جشنواره دمشق را از آن خود كرد









  •   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما      

    استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

    كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

    مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

     سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
    Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2010, cinemaema.com
    Page created in 3.10074496269 seconds.